توبه


گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
بعد از این بوسه دگر بار خطائی نکنم

بوسه دادی و چو برخواست لبم از لب تو

توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم

چی بگم؟


چی بگم ؟

از کی بگم؟

از اونی که هیچ وقت نبود..!

از اونی که هیچ وقت نخواست..!؟

از اونی که رفته ز یاد..!

از اونی که دادم به باد...

یه روزی ..

هیچ کس هیچ جا هیچ چیز نبود

منو اون تو یه راه زیر سقف آسمون

نه اصلا به جز خدا آسمونم حتی نبود

شده همه آرزوهام

وقتی بیدار میشم ببینم

که هیچ وقت هیچ کی هیچ جا نبود

            حالم می شد

          یکی بود یکی نبود...

....


سرد...

با من سرد برخورد نکن:.........................

                ﻣﻦ ﭼﺎﯾﯿﻢ ﺳﺮﺩ ﺑﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻣﺶ ﺩﻭﺭ .....................

                    ﭼﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ.....................

سکوت

این روزها 

دلم اصرار دارد فریاد بزند!
اما من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!


این روزها
من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام !

تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود

دوست دارم


می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم . . .
یکی بود ، یکی . . .
بی خیال . . . !
خلاصه اش می شود اینکه : دوستت دارم لعنتی . . . !

کابوس

کابوس شـَـــــبانه ات
و چه زیـــباست
کابــوس 
مـــَــن
همچون برگــــهای پاییز
زیر پاهایت لـِـــه میشود...
آه 
چه میـــــشد
تو بیایی امشـَــب در خوابم
من کابوس هایــــــم را 
به دنیایی 
نمیفروشــَــــم...

پازل

اول : گفتند نیست
نمـی شود
فراموشش کن
من اما خندیدم و به خیالت شعر نوشتم

دوم : حالا تمام کوچه های این ویرانه را 
هر روز قدم می زنم
من دیوانه ی این شهرم ...

آخر: فهمیدم نیست 
نمی شود 
اما لج کرده ام با خودم
راه را به عمد اشتباه می روم
و عاشقانه هایم را با خود تکرار می کنم
این پازل ِ جنون فقط 
تو را کم دارد دُخترَک ...

گفته بودم دوست دارم

دنبال وجهی می گردم

که تمثیل تو باشد

زلالی چشم هات

بی پایانی آسمان

مهربانی دست هات

...
نوازش گندمزار

و همین چیزهای بی پایان.

نمی دانستم دلتنگیت

قلبم را مچاله می کند

نمی دانستم وگرنه

از راه دیگری

جلو راهت سبز می شدم

تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری

تا دوباره

در شمایلی دیگر

عاشقت شوم.

گفته بودم دوستت دارم؟           

love


اگر دنياي ما دنياي سنگ است

بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است

اگر دنياي ما دنياي درد است

بدان عاشق شدن از بحررنج است

اگر عاشق شدن پس يک گناه است

دل عاشق شکستن صد گناه است



love

اگر كلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست


اگر كلمه دوستت دارم نمايشگر عشق خدايي من نسبت به توست

اگر كلمه دوستت دارم راضي كننده و تسكين دهنده قلبهاست

اگر كلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست

اگر كلمه دوستت دارم نشانگر اشتياق راستين من نسبت به توست

اگر كلمه دوستت دارم كليد زندان من و توست

پس با تمام وجود فرياد ميزنم

دوستت دارم

برو


یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم.

می روم شاید فراموشت کنم

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

چه زیبا

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 چه بیرحمانه! من سوختم

you


گفتم

گفتم تو شیرین منی     گفتی تو فرهادی مگر 

گفتم خرابت می شوم    گفتی تو آبادی مگر

گفتم ز کویت میروم        گفتی تو آزادی مگر

گفتم فراموشم مکن       گفتی تو در یادی مگر

یه روز

یک روز سر راهت ایستادم


گفتم که دل به تو دادم

حتی به پاییت افتادم

گفتی که دلت گیر

گفتی که اون بی من می میمیره

نگفتی که من هم گیرم

من هم بی تو می میمیرم

نامردی

نامردمان نامرد گشتند

دیوانگان مرد گشتند

مردان چرا مردانگی نمیدانند!

یاران چرا نامرد گشتند؟!

مارا بگو عمریست بیکاریم

نامردگان را مرد پنداریم

شایدم نامردم و نمیدانم

دیگران مرد و من نامرد گشتم

دیریست که خود را مرد میپنداریم

گویا که مردانگی نامرد گشته
                                  


love

دوست دارم

من عشق رادرسکوت


سکوت رادرامید


امیدرادردل


  دل رابه خاطرتپیدن


وتپیدن رابه خاطر


تودوست دارم!!!.....

...